اون روزا ما دلی داشتیم واسه بردن...
جونی داشتیم واسه مردن...!
کسی بودیم،کاری داشتیم!
پاییز و بهاری داشتیم...
سلام.
اولین متن این وبلاگم رو دارم مینویسم...برای اون کسی که جونم به جونش بسته بود.
برای اون کسی که وقتی رفت یه تیکه از دلم رو با خودش برد،اما موقعی برگشت که هیچی از اون دل نمونده بود!
نمی دونم این حرفا رو میخونه یا نه؟نمی دونم اصلاً براش اهمیت داره یا نه(البته خودش میگه داره،حقیقتش رو اللهُ اعلم)
ولی میخوام بگم چیزی برام باقی نذاشتی...
من رو از من ربودی...الان نمی دونم کیم؟! هویتم برای خودم شده یه علامت سوال گنده ی گنده،اتدازه سرم!که اگه گردنم رو خم کنم انقدر سنگینه که کمرم رو میشکونه!
میخوام اینجا حرفایی رو که نتونستم به خودش بگم به زبون بیارم...
پیش خودش میترسیدم؛از این حقیقت که بی دل شدم فرار می کردم!
اما اینجا راحت و آزاد میتونم حرف بزنم...
فکر کنم برا بار اول زیاد طولانی شد.الان خیلی خسته هستم،با خوندن حرفاش به این فکر افتادم که این دلکده رو راه بندازم...شاید...شاید تونستم دوباره دلدار بشم...
.
آره بنویس!
حداقل برای دل خودت بنویس!
سلام
اگه وقت کردید به وب من هم یه سری بزنید
من بیش از1300مقاله وتحقیق رایگان راجمع آوری کردم
وبلاگ من الان پیج رنک2 داره
ومی خواهم باوبلاگ شماتبادل لینک کنم
لطفااگرتمایل داریدمن راباعنوان "1300مقاله وتحقیق رایگان"وبه آدرس:http://www.beheshtnet.blogfa.com
لینک کنیدوسپس ازطریق نظرات خبردهیدتامی خواهیدباچه نام وآدرسی لینک شوید
من درهمان روزلینکتون می کنم
من بعدازاینک شمارولینک کردم بهتون اطلاع می دم
ممنون